جدول جو
جدول جو

معنی دشمن رو - جستجوی لغت در جدول جو

دشمن رو
به صورت دشمن مانند دشمن، کنایه از کسی که مردم از دیدن او نفرت داشته باشند
تصویری از دشمن رو
تصویر دشمن رو
فرهنگ فارسی عمید
دشمن رو
(دُ مَ)
به صورت دشمن. دشمن روی. و رجوع به دشمن روی شود.
- دشمن رو کردن، خصم گونه کردن:
تو رواداری خداوند سنی
که مرا مبغوض و دشمن رو کنی.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمن رو
تصویر سمن رو
(دخترانه)
سمن چهره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دشمن کش
تصویر دشمن کش
آنکه دشمن را بکشد، کشندۀ دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشمن پرور
تصویر دشمن پرور
آنکه برای خود دشمن به وجود آورد یا دشمن خود را نوازش کند، دشمن پرورنده
فرهنگ فارسی عمید
(دُ مَ)
بصورت دشمن. خصم گونه. بغیض. (از منتهی الارب). دشمن رو:
روی درکش ز دهر دشمن روی
پشت برکن به چرخ کافرخوی.
خاقانی.
چند از این یوسفان گرگ صفت
چند از این دوستان دشمن روی.
خاقانی.
هنگام سخن مکن قیاسم
زآن دشمن روی نامسلمان.
خاقانی.
بغاضه، دشمن روی شدن. سمحوج، درازبالای دشمن روی. عبجه، دشمن روی فرومایه که هر چه گوید یاد ندارد و باک و پاس آن نکند. عبکه، درماندۀ دشمن روی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
دهی از بخش سراسکند شهرستان تبریز. سکنۀ آن 297 تن. آب آن از چشمه و رود، و محصول آن غلات و حبوبات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی بجنوب خوزستان و بیست فرسخ میانۀ جنوب و مشرق فلاحی است
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ / تِ)
کوبندۀ دشمن. دشمن کوبنده. شکست دهنده دشمن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ زَ دَ / دِ)
کشندۀدشمن. دشمن کشنده. کشندۀ خصم. عدو کش:
وزآن پس چنین گفت با سرکشان
که ای نامداران و دشمن کشان.
فردوسی.
دو بهره ز گردان و گردنکشان
چه از گرزداران و دشمن کشان.
فردوسی.
ضبارم، مرد دلاور و توانای دشمن کش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ دی دَ / دِ)
دشمن سوزنده. سوزندۀ خصم:
او به دندان و چنگ دشمن سوز
بازوی آهنین من شب و روز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
آنکه خوی دشمن دارد:
دلبر سست مهر سخت جفا
صاحب دوست روی دشمن خوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دشمن پرور
تصویر دشمن پرور
پرورش دهنده دشمن
فرهنگ لغت هوشیار