بصورت دشمن. خصم گونه. بغیض. (از منتهی الارب). دشمن رو: روی درکش ز دهر دشمن روی پشت برکن به چرخ کافرخوی. خاقانی. چند از این یوسفان گرگ صفت چند از این دوستان دشمن روی. خاقانی. هنگام سخن مکن قیاسم زآن دشمن روی نامسلمان. خاقانی. بغاضه، دشمن روی شدن. سمحوج، درازبالای دشمن روی. عبجه، دشمن روی فرومایه که هر چه گوید یاد ندارد و باک و پاس آن نکند. عبکه، درماندۀ دشمن روی. (از منتهی الارب)
بصورت دشمن. خصم گونه. بغیض. (از منتهی الارب). دشمن رو: روی درکش ز دهر دشمن روی پشت برکن به چرخ کافرخوی. خاقانی. چند از این یوسفان گرگ صفت چند از این دوستان دشمن روی. خاقانی. هنگام سخن مکن قیاسم زآن دشمن روی نامسلمان. خاقانی. بغاضه، دشمن روی شدن. سَمحوج، درازبالای دشمن روی. عَبْجه، دشمن روی فرومایه که هر چه گوید یاد ندارد و باک و پاس آن نکند. عَبَکه، درماندۀ دشمن روی. (از منتهی الارب)
کشندۀدشمن. دشمن کشنده. کشندۀ خصم. عدو کش: وزآن پس چنین گفت با سرکشان که ای نامداران و دشمن کشان. فردوسی. دو بهره ز گردان و گردنکشان چه از گرزداران و دشمن کشان. فردوسی. ضبارم، مرد دلاور و توانای دشمن کش. (منتهی الارب)
کشندۀدشمن. دشمن کشنده. کشندۀ خصم. عدو کش: وزآن پس چنین گفت با سرکشان که ای نامداران و دشمن کشان. فردوسی. دو بهره ز گردان و گردنکشان چه از گرزداران و دشمن کشان. فردوسی. ضُبارم، مرد دلاور و توانای دشمن کش. (منتهی الارب)